غذای روح

با نام خدا وارد شو دوست من ...

غذای روح

با نام خدا وارد شو دوست من ...

تا کی به تمنای وصال تو یگانه

 

اشکم رود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد بسر آمد شب هجران تو یا نه

 

ای تیر غمت بر دل عشاق نشانه

 

خلقی به تو مشغول و تو غائب ز میانه

رفتم بدر صومعه زاهد و عابد

 

دیدم همه را پیش قدت راکع و ساجد

در میکده رهبانم و در صومعه زاهد

 

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه

  

روزی که برفتند حریفان پی هر کار

 

زاهد سوی مسجد شد و آن جانب خمار

 

او یار طلب می کندو جلوه گه یار

 

حاجی بره کعبه و ما طالب دیدار

 

او خانه همی جوید و ما صاحب خانه

 

هر در که زدم صاحب آن خانه تویی تو

 

هر جا که شدم پرتو کاشانه تویی تو

  

در کعبه و در دیر چه جانانه تویی تو

 

مقصود من از کعبه و بت خانه تویی تو

مقصود تویی ، کعبه و بت خانه بهانه

 

بلبل بچمن زان گل رخسارتو آن دید

 

پروانه در آتش شد و انوار عیان دید

 

عارف صف ذات تو در پیر و جوان دید

 

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

  

دیوانه نیم من که روم خانه به خانه

 

هر در که زدم صاحب آن خانه تویی تو

  

هر جا که شدم پرتو کاشانه تویی تو

در کعبه و در دیر چه جانانه تویی تو

 

مقصود من از کعبه و بت خانه تویی تو

 

 

مقصود تویی کعبه و بت خانه بهانه

روح تنها

   همه هستند ولی نیستند ...

             و فقط

                          من مانده ام ... و تن ها...

        روحی تنها...

                         در میان تن ها...

                                               تنهای تنها ... 

 

وقتی در میان جمعی و از جمع منهایی ، تازه میشی مضمون جملات بالا ، خیلی سخته وقتی احساس تنهایی میاد سراغت و نمی دونی چه جوری مدیریتش کنی ، مث تشنه ای می مونی که عطشت رفع نمی شه ، غذای روح بعضی وقتا روحت رو سیر نمی کنه که همش این روح بهونه میگیره ، به در و دیوار می زنه خودشو و میخواد بپره ، اوج بگیره ، رها باشه . 

بنظرمن فقط عشق و فقط عشقه که روح رو رها می کنه و به بالا میبره ، عشق بعنوان غذایی مقوی  شرط لازم پرورش روحه ، امیدوارم عاشق باشی ، امیدوارم لحظه لحظه زندگیمون سرشار از بوی عشق باشه ... 

 

درد دل

تا حالا شده به مشکلی بر بخوری و به هر دری بزنی و اما همه بسته باشه ؟

برا همه ما تا به حال بارها این موضوع پیش اومده ، اما آیا دقت کردین که دره از جایی باز شده که اصلا گمان نمی کردیم ، اگه دلت خدایی باشه هیچ وقت راهت بسته نمی مونه، حتی وقتی که از نزدیکترین دوستات کمک می خوای و به بهونه هایی می پیچوننت فقط خودشه که کسی رو واسه باز کردن گره کارت سر راهت قرار میده که اصلا باورش واسه خودتم سخته.

راستی امروز فاصله میدون صنعت تا سرو رو با اتوبوس داشتم می رفتم که نفر روبروایم زنگ زد به دوستش و کلی التماس که 2 ، 3 میلیون بهش قرض بده که زندان نیوفته ، اما معلوم بود که دوستش داره می پیچونتش ، بهش میگفت خودتو بذار جای من ، ببین الان چقد گیرم ،کارمو راه بنداز ؛ نهایتا دوسته به هر ترتیبی بود مسئله رو پیچوند و خداحافظی کردند و طرف به فکر عمیقی فرو رفت ، داشتم ذهنشو می خوندم که داشت به خودشو زمونه و این دوستای گرد شیرینی لعن و نفرین می فرستاد .

تو دلم داشتم بهش می گفتم بابا ناراحت نباش رفیق ، خدا تنهاش نمی ذاره حتی اگه نزدیک ترین دوستش دست رد به سینش به زنه!

اما خودمونیم ، این دوستایی که تو گرفتاری دست آدمو ول می کنن ، به اندازه پفکی هم نمی ارزن!

برا خودمم هفته پیش سر یه ضمانت همچین اتفاقی پیش اومد که 2 نفر از رفقایی که سالها همو میشناختیم راحت عذر آوردن ، درصورتی که اگه من بودم کارشون رو راه می انداختم .

خلاصه که فردین ها خیلی نایاب شدن!

داغ عشق

 

چنان عاشق ، چنان دیوونه حالم  

              

                                        که می خوام از تو و از دل بنالم 

 

هنوزم با همین دیوونه حالیم  

                                   

                                        یه رنگم ،صادقم ، صافم ، زلالم