الهی!
میبینی و میدانی، و برآوردن، میتوانی.
الهی!
چون حاضری چه جویم، و چون ناظری چه گویم؟
الهی!
هر روز که برمیآید، ناکسترم، و چنان که پیش میروم، واپسترم!
الهی!
تو بساز که دیگران ندانند، و تو نواز که دیگران نتوانند.
الهی!
چون توانستم، ندانستم، و چون که دانستم، نتوانستم.
الهی!
بیزارم از آن طاعتی که مرا به عُجب آرد، و بنده آن معصیتم که مرا به عذر آورد.
الهی!
دانایی ده که از راه نیفتم، و بینایی ده که در چاه نیفتم.
الهی!
هر که را عقل دادی، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی، چه دادی؟
الهی!
اگر به «دعا» فرمان است، قلم رفته را چه درمان است؟
الهی!
هر که را خواهی برافتند، گویی با دوستان تو درافتد.